• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : Tuesday - 23 April - 2024
6

توهم فتح سه‌روزه تهران

  • کد خبر : 2529
  • 05 مرداد 1401 - 16:45
توهم فتح سه‌روزه تهران
پنجم مرداد، سالروز شکست مفتضحانه منافقین در عملیات مرصاد است، آنانی که با توهم فتح سه‌روزه تهران پس از پذیرش قطعنامه، سوار بر خودروهایشان شدند ولی نمی‌دانستند که سربازان اسلام در کمین آنها نشسته‌اند.

به گزارش سیاست فردا به نقل از  ترشیز خوان؛ اندکی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران ِ ستون يگان‌هاي ارتش تروریست منافقین متشكل از ۲۵ تيپ رزمی رأس ساعت ۶ صبح روز دوشنبه ۱۳۶۷/۰۵/۰۳ پس از اجرای مراسم صبحگاهی از قرارگاه خود در عمق خاك عراق به حركت درآمدند و در ساعت ۱۶ از مرز خسروی عبور كردند.

به اين ترتيب عمليات غروب جاويدان با ورود نيروهای منافقین با پشتبانی ارتش بعث عراق به داخل خاک ايران‌ آغاز شد. ارتش عراق كه تا سر پل ذهاب پيش ر‌روی كرده بود، با اجرای آتش سنگين توپخانه مسير را براي نيروهای سازمان هموار ‌كرد.

با آتش توپخانه ارتش عراق، تعدادی از زنان و كودكان روستاهای منطقه به شهادت رسيدند و تعداد ديگری نيز با آتش سلاح‌های ارتش منافقین نقش بر زمين شدند. نيروهای سازمان كه موفق به عبور غافل گيرانه از مرز شده بودند با حداقل درگيری و تلفات به شهر كرند رسيدند.

با ورود نيروهای سازمان به شهر، مردم حيرت‌زده به اين‌سو و آن‌سو مي‌دويدند و نيروهاي نظامی و امنيتی مستقر در شهر به مقاومت در مقابل اين هجوم مشغول بودند رفتار خشن و بی‌رحمانه نيروهای سازمان، مردم بي‌سلاح و وحشت‌زده را مجبور به فرار می‌كرد.

مردان براي نجات فرزندان و زنان خود در پی جان‌پناهی بودند. اندك نيروهای نظامی باقي‌مانده در شهر كوشيدند از پيش ر‌َوی مهاجمان جلوگيری كنند، اما سرعت‌ عمل نيروهاي سازمان و استفاده آنان از خودروهای سبك باعث پيشر‌َوي سريع آنان مي‌شد. در اين هنگام نيروهای سازمان از عدم حضور نيروهای ايران سود جُستند و با پشتيبانی هوايی عراق به كُشتار مردمی پرداختند كه در حال حركت به سمت اسلام‌آباد بودند.

با نزديك شدن نيروهاي سازمان به شهر اسلام‌آباد، مردم با تصور اين كه ارتش عراق مجدداً به شهرهاي مرزي ايران تجاوز كرده است پا به فرار گذاشتند و خود را به ارتفاعات اطراف شهر رساندند. عده ديگری از مردم نيز با استفاده از خودرو به سمت کرمانشاه در حال حركت بودند. نيروهاي (منافقین) با اتكا به جاده‌های منطقه و بدون هيچ‌گونه تأمين از جناحين، خود را به اسلام‌آباد رساندند و اين شهر در ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۳۶۷/۰۵/۰۳ به تصرف سازمان درآمد.

در اين زمان كليه نيروهای سپاه و بسيج كه در کرمانشاه مستقر بودند به سمت اسلام‌آباد به حركت درآمدند نيروهای منافقین حركت ستونی خود را به سمت کرمانشاه ادامه دادند، اما چون مردم به ‌شدت از رفتار نيروهاي سازمان وحشت‌زده شده بودند و به سمت کرمانشاه حركت می‌كردند، ترافيك سنگينی در جاده ايجاد شد.

با ايجاد ترافيك در جاده، حركت ستونی منافقین كند شد توقف منافقین در پشت ترافيك چند كيلومتری مردم، ابتكار عمل را از آنان گرفت و فرماندهان آنها كه جز حركت در جاده، تاكتيك ديگری را نياموخته بودند، به‌ناچار به درگيری با مردم پرداختند. و منافقین کوردل با رسيدن سپاه و هوانیروز کرمانشاه به فرماندهی شهید صیاد و ارتش و نیرو های بسیج و مقاومت مردمی به گردنه چارزبر، در همين نقطه متوقف شدند و اولین مرحله از اقدامات سازماندهی شده در برابر منافقین که«سد پیشروی» آن ها بود در این تنگه(چارزبر) انجام شد که بعد از عملیات ظفرمندانه مرصاد این تنگه ملقب به تنگه_مرصاد شد.

از جنايتهای سازمان منافقین
شهید ی که هیچ کس منتظرش نبود

شهید “سیف‌الله شیعه‌زاده” از شهدای بهزیستی استان مازندارن بود که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد. کم سخن می‌گفت و با سن کم، سخت ترین کار جبهه یعنی بی سیمچی بودن را قبول کرده بود.

سرانجام این شیر مرد و دلاور بسیجی, در جریان عملیات مرصاد توسط منافقین اسیر شد… این رزمنده با هوش برگه و کدهای عملیات رو قبل از اسارت خورده و قورت داده بود… منافقین پس از شهادت ایشان، برای بدست آوردن رمز و کدهای بی سیم، سینه و شکمش رو شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد و او مظلومانه زیر بدترین شکنجه ها سرانجام به شهادت رسید… آسایش امروز را مدیون فداکاری این شهدا هستیم.
برشی از زندگی شهید, سیف‌الله شیعه‌زاده

شكنجه سه تن از پاسداران

پرونده سازمان منافقين بقدري ننگين است كه حتي بازخواني يكي از جنايتهاي اين سازمان، ننگ و نفرت ابدي را متوجه آن مي كند. يكي از اين جنايت های منافقین, شكنجه سه تن از پاسداران کمیته بود كه در ۲۱ مرداد سال ۶۱ به وقوع پيوست.

بعد از ربودن و انتقال به خانه تیمی, ابتدا آنها را روی صندلی نشانده و با طناب دست و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کف پا و سر و صورت و بدنشان می زنند تا تاول بزند و دوباره تاول ها را کنده وبا کابل دوباره آنها را می زنند تا خون از بدنشان جاری شود… سپس زنده زنده گوش وبینی آنها را بریدند و چشمان شان را از حدقه درآوردن… بعدا با اتو و سیخ داغ کل بدنشان را “داغ کردند” و در نهایت آب جوش را روی تمام بدن شان ریختند، و با شیشه پوست بدنشان را جدا کردند و سرانجام آمپول سیانور به بدن شان تزریق کردند و بدن آنها را طوری طناب پیچ کردندکه داخل صندوق عقب ماشین جا شود و در نهایت در حالیکه هنوز زنده و در حال جان دادن بودند آنها را زنده به گور کردند…
شهیدان کمیته انقلاب اسلامی, طالب طاهری، محسن میرجلیلی، شاهرخ طهماسبی

شهیده زینب (میترا) کَمایی

مادر بزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما او هر چه بزرگتر می شد اعتراضش نسبت به اسمش بیشتر می شد و به همه می گفت من را زینب صدا کنید. او یک روز روزه گرفت و نام خود را به زینب تغییر داد. سالی که به تکلیف رسید باحجاب شد و روزه‌ را شروع کرد.خیلی لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزه‌هایش را می گرفت.

نماز شبش ترک نمی شد. در دفتر خودسازی‌اش جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت از نماز به موقع، همیشه با وضو بودن، نماز غفیله و … که همه را انجام می داد. فعالیت های مذهبی و حجاب زینب، مورد غضب سازمان منافقین ضد خلق قرار گرفته بود.او همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. برای خواندن نماز به مسجد رفت. آن نماز، آخرین نماز زینب ۱۴ ساله بود. وقتی از مسجد برمی گشت, منافقان او را ربودند و سپس با گره زدن چادرش او را خفه کردند. بعد از سه روز پیکر غرق به خونش پیدا شد. او را با چادرش به خاک سپردند…
برشی از زندگی شهیده زینب (میترا) کَمایی

پزشک حاج قاسم از منافقین بود

حاج قاسم در عملیات طریق‌القدس مجروح شده بود. برای درمان، او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینه‌اش تا روی مثانه‌اش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۵ روز کسی نمی‌دانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد. بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است… پزشک حاج قاسم از منافقین بود و می‌خواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود. یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس همشهری بودنش, قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند. قاسم باز یک دوره دیگر از ناحیه دست مجروح شد تا می‌گفتند برو بیمارستان در می‌رفت…
کتاب_خاطرات_دردناک
ناصرکاوه

پی نوشت: مرصاد به معنی کمینگاه است

گردآورنده: حوریه صادقی زیرک آباد

لینک کوتاه : https://siasatefarda.ir/?p=2529

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.